سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

سلام رنگی رنگی ها

چطورین؟

من که شادانم

از صب با نباتم شادی و بازی نومودیم بردمش پس از بازی دوش گرفته!!!!

کلی هم تو آشپزخونه کمکم کرده !!!!!!! چرا شادان نباشم؟!!!!!!!!!!!! فقط بسیار له ام و از هشتصد ناجیه احساس رد شدگی تریلی از روی خودم رو دارم!

دو تایی سوپ بار گذاشتیم براش همچونین فرنی ویژه پزیدیم همچونین تر ناهار هم گذاشتم چون شوکولاتم رو بدون ناهار فرستادم سر کار از این روی ازش پرسیدم چی بزارم مرد؟ که وی نو آیدیا بود پیاز هم نداشتیم سو پس از تفکرات عمیق در عمق یخچال و فریزر تصمیم گرفتم باقالی پلو با گوشت بپزم!!!! ( پیاز سرخ کرده داشتم تو فریزر) اونو هم با نبات آماده کردیم 

سیب زمینی سرخ کردیم وووووووی چقد کار کردیم واسه همینه خورد و خمیرم !!

به نظرم کار خونه و آشپزی در هنگام نبات داری جهاد در راه خداست اونم نه فقط جهادا خالی بلکه ازون جهادا که تهش شربت شیرین شهادت هم مینوشی و شهید میشی مبرنت بغل حوری و پری خخخخخ

خب خب از روزانه نویسی که بگذریم همانگونه که از پستم بر می آیه میخواستم در مورد حرف زدن فسقلی بحرفم

قبلش یه چیزی رو شفاف سازی کنم 

یه وخ خدا نکرده دل کسی نگیره من اینا رو مینویسما

یا اگه مثلا نی نی دارین که تو سن نباته ولی اینا رو نمیگه یا هرچی

اصلا مقایسه بچه ها با هم از پایه اشتباست

همونطور که منم وقتی بچه های هم سن نبات رو میبینم که کارایی میکنن که نبات هنوز انجام نمیده

هر نی نی ای منحصر به فرده همه چیزش 

از این رو فقط نی نی جانتون رو با خودش مقایسه کنید که اگه این کارو نکنید هم خودتون متضرر میشید و هم نی نی جانتون و این ضرر محدود به الانتون و الانش نمیشه

تا همیشه باقی میمونه متاسفانه

خب خب

اگه اشتباه نکنم تا اونجا گفتم که مهر و آبان نی نی جان روی ضمیر ها متمرکز بود که جملات رو با ضمایر درست بکار ببره مثلا مامان بگه مامان بیاره بریم بگیم باباجون بیاد یا به خودمون بگه مامان جون بیا کم کم اینا رو یاد گرفت البته هنوز هم خودش رو با سوم شخص میگف مثلا نبات جون بخوره نبات جون بیاره نبات جون بره ددر

آذر و دی ماه رو قید ها رو یاد گرفت مثلا

الان بریم ددر

فقط دسر میخورم

یه لحظه بزار نگاش کنم

متاسفانه دمپاییم تو تراسه کثیف شده

فعلا کوسن ها اینجا باشه خخخ ( فعلا یا متاسفانه رو که شنیدم غش کردم براش از ذوق و اینقده چلوندمش که خودمم از حال رفتم خخخخ!!!)

مامان جون بیا دیگه

و اومممم شاید مثلا یعنی و هم فقط 

خلاصه ربط دادن جمله هاش به هم و تعریف کردنش و اینا اینجوری تکمیل گشت

یا مثلا دیگه یاد گرفته به خودش بگه من! مثلا الان میگه من دارم میخورم من میخواک برم خونه خاله جون مهمونی به مادر جون زنگ بزنم مامان جون صوبت کنه اینرنتش ضعیفه برم براش بخرم!!!! اینجوری خلاصه

رو اعصاب ترین چیزی که یاد گرفته و گه گاهی میگه همون خابرسرمه که اتفاقا کاملا به جا به کار میبره !!! چشم بوخورید ایشالا و نمیخوام!!!! این آخری هم بدجوری رو اعصابمه 

نبات جان غذا میخوای سوپ میخوای پولو میخوای پوشکتو عوض کنم و سوالاتی از این دست همواره جوابش نمیخوامه و در جواب پس کی میخوای بوخوری یا کی بریم عوض کنیم ؟ میگه فردا خخخخ و اون فردا هم هیچگاه از راه نمی رسه 

اینقده باحال میاد میگه چی میخوام به نظرت؟ بعد میگم نمیدونم چی میخوای به نظرت میگه اومممممم بزار فک کنم . فک کنم شوکولات میخوام ( یا مثلا پاستیل یا مارشملو یا دسر خوشمزززززه یا بیسکوییت هم ممکنه جایگزینش باشه ) البته اوایل میگف سرلاک میخام چون هنوز آقای پدر زحمت اینگونه جوایز نفیس رو براش نکشیده بودن!!! الان سرلاک گزینه آخره خخخخ

آها یه چیز با نمک هم میگه اونم کلمه ریخته کنم! هست قبلا بسته کنم رو هم در مقابل باز کنم میگف خخخ اونو دیگه کمتر میگه ولی ریخته پاشیده کنم یا ریخته کنم رو هنوزم میگه که فک کنم تنها کلمه ایه که هنوز این شکلی مگولی میگه دیگه 

 مشعوفم که بگم نی نی جانم در پایان دی ماه دیگه حرف زدنش تکمیل گشت بالاخره!