سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

سلام قشنگا

شنگول هستین؟ یا حبه انگورین؟ خخخ

خب میبینید که چه زود اومدم؟

زیرا که بچه جانم ساعت 7 طبق روال بر پا داد و جست و خیز و شادی و بازی نومودیم تا حدی که وی بالاخره مقاومتش در هم شکست و نیم ساعتی میشه که با هزار دوز و کلک و غصه و شعر و آواز و بازی بالاخره خسبیدن نمود

وای خدا یا جانم شکررررررررررررت و بوس تف مال به لپای بلورینت قندم

ووووی وروجک بهم میگه سلام نفسم صبببببببببببب بخیییییییییییییر

ینی اگه نمیمرم از ذوق از معجزات خدایا جانه

آها عنوانو بگم یادم نره ووروجک بس که به مامان جونش زنگ میزنه گاهی که جواب نمیده و سر کاره میگم لابد رفته سرکار گوشیش آفلاینه ایشونم گاهی تو بازیاش که به استادش یا مامانم یا بابام زنگ میزنه میگه زنگ نمیخوره آفلانگه  گوشیش خخخخ

پست بعضی مامانا رو تو وبلاگا میخونم که خستن و بی خوابن و دس تنهان کلافه میشن گریه میکنن بعد از خودشون نا امید میشن 

میخام بگم بابا همه مون همین جوریم کم میاریم خسته میشیم دلمون میخاد جیغ بنفش بکشیم یا برای ده دقیقه سکوت میخایم یا چند دقیقه ارامش یا تنهایی تا دو باره پر انرژی و شادان بازگشت قهرمانانه کنیم به عرصه زندگانی مامان بودن خانوم خونه بودن عیبی نداره ما هم آدمیم دیگه ادم فضایی نیستیم که

نزارین کسی شمارو به خاطر کاراتون سرزنش کنه حتی اگه خودتونم خودتونو تو اون لحظه لایق سرزنش میدونین حتی خودتونم خودتونو سرزنش نکنین

دقت دارین چقد نوشتم سرزنش؟؟؟؟ 

نکنین با خودتون

پریشب وخت خواب نی نی جان به همسرجان میگفتم یادته قبلا چقد برای بالش گریه میکرد؟ اصابمونو چطور به فنا میداد فقط میگف بالش و با هیچ بالشی راضی نمیشد !!!!مگه میشه اصن؟ از یاداوریش خندم میگرف و دلم برا خودمون میسوخ چقد زجر کشیدیم بابت همین فقط چه گریه های وحشتناکی میکرد برا بالشی که فقط تو رویاش داشت و هیچ نمونه بیرونی ای ازش وجود نداشت!!!!! اینو دارم میگم فک نکنین ما یکی دو مدل بالش در اختیار داشتیما؟ بجز کوسنای مبلا ما فقط 6 مدل!!!! بالش داریم!!!!! ولی هیچ کدوم باب میلش نبود اصن معلوم نبود چی میخاد فقط میگف بالش معمولی میخامممممم

وای خدا یاداوریشم منو نصف عمر میکنه خخخخ بس که زهر چش ازم گرفته خخخخ

میخام بگم برا همه هست هر مرحلش یه زجری داره که آدم پیررررررر میشه واقعا

فک نکنین تنهایین 

اما این باعث نمیشه که از بستنی بودن وی چیزی کم بشه

هر روز صب اصرار میکنه که قهوموزودتر درس کنم یه لنگه پاوامیسته درس ک نم یه سره میگه از صب قهومو نخوردم مامان جون قهوه بخوره نوش جان کنه (وای میخام براش بمیرم)( ادبیات منو داره که بش میگم آخه نی نی جان از صب شیر نخورده خخخ)

بعد که درس  میکنم میاد قلپ هامو میشمره (آخه چرا) 

بعدم لیوانمو میبره و تو بساط اب بازیش دوباره مثلابرامن قهوه دست میکنه

میاد میگه وای خدای من برا من قهوه درست کردی؟!!!! با یه ذوقی میگه میخام قورتش بدم

از کی میشه قهوه بخوره؟ با هم دو تایی بخوریم عشق کنیم؟ یا مثلا بیدار شم ببینم داره برام درست میکنه؟؟؟؟؟؟ خدایا جان؟؟؟؟؟

یا ببرمش اون کافه که بهش قول دادم؟ از  اون فرنچ چکلت کیکا بزنیم؟ هوم؟