• وبلاگ : زندگي مشترك من با طعم شكلات
  • يادداشت : بعد از يکسالگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فرزانه 
    واي چقدر سختي کشيدي رها جان
    حالا خدا رو شکر رزا جون از ده روزگيش شب ها تا صبح ميخوابيد قشنگ ، فقط دو سه باري بيدار ميشه شير ميخوره و باز راحت ميخوابه
    اتفاقا هر وقت غر ميزدم همه تو خانواده بهم ميگفتن تو برو خدا را شکر کن که بچه ت عين يه ادم بزرگ شبا تا صبح ميخوابه
    اخه خواهر خودم سر بچه ش خيلي اذيت شد چون شبها تا صبح گريه ميکرد
    پاسخ

    من کلا دوس دارم شيريني هاش رو مرور کنم کم پيش مياد از سختيا بنويسم خواب خوب ني ني ها و خوب غذا خوردنشون از رحمت هاي بزرگ الهي به مامان هاست خخخخ ني ني جان منم شبا ميخوابيد فقط ماجرا ار اونجا شرو ميشد که نميتونست خودشو سير کنه خوابش عميق و سنگين نميشد