سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

پوزش منو پذیرا باشید که این پست خیلی طول کشید تا کامل کنم!!!)

با سلام

چطورین قشنگای مگولی؟

با قهوه ای در آغوش نشستم پای لپ تاپ جون

تایپ با لپ تاپ

به به 

خوب خوب چه خبرا؟

رو به راهین؟

راستش چند روزی بود میخواستم این موضوع رو که تو ذهنم ووول میزنه بگم یا در واقع بنویسم براتون

بعد جالبه پست تنی چند از وب نویسان رو هم دیدم و دیدم چه شباهتایی داریم و چه تفاوت هایی

گفتم دیگه تعلل بیش از این جایز نیس خخخ

خوب

و اما موضوع دل چسب خانوم خونه بودن یا همون وایف بودن قبل و بعد از نی نی داری !!!

چه هیجان ناک!!!

جونم براتون بگه که

اینجانب یک عدد سرخوش بودم قبل از نی نی داری

از دوران تجرد بسیار اهل ددر به گونه ای که کل هفته رو دل دل میکردم که آخر هفته خود را چگونه ددر روی کنم!!! و این امر خطیر یک لحظه از ذهن و مغز اینجانب فرو گذار نمی گردید و این در حالی بود که حتی روزهای معمول هفته را هم اکثرا پس از یونی یا کار به ددر روی میگذشت

این مهم از دوران جاهلی و جوانی و تجرد شدیدا به دوران تاهل سرایت نومود چون همسرجان نیز بسیار ددر رو و اهل گشت و گذار میباشند و بسیار با ایشان به آدم خوش میگذرد

و از این رو رویکرد زندگی اینجانب از ددر روی به تنهایی یا با دوستان به ددر روی با همسر جان ( در اولویت ) و در استپ بعد به ددر روی به تنهایی یا با دوستان تغییر نومود!!!

خب میبینید که چه چشمگیر و باورنکردنی بود تغییر رویه ی زندگی اینجانب پس از ازدواج !!!

خوب

از لحظه گشایش چشمامون دنبال عشق و حال بودیم برنامه گشت در اطراف شهر یا توی شهر یا بازار گردی یا پلن صوبونه داشتیم یا جوج یا کباب یا هر غذایی که در دسترس بود یا پلن تست کردن رستورانا و فست فودای جدید داشتیم یا پلن رفتن به جاهایی که پاتوقمون بود جهت خوردن اون چه که هوس کرده بودیم یا پلن جنگل رفتن یا پلن موزه رفتن یا اطراف شهر رفتن یا پارک های درون شهری یا پارک های جنگلی یا پاساژای محبوبمون یا پاساژ های جدید یا خیابون گردی یا .... اوووو بخام بگم یه ساعت باید بنویسم آه قلبم چه ددر بازی بودیم چی بودیم چی شدیم

از اونجا که ددر در اولویت تمام برنامه ها قرار داشت و در مرحله بعد شکم و رسیدگی به آن یا خواب و غیره تمام برنامه ها مخصوصا در تعطیلات بر پایه امروز کجا بریم و چه کنیم بنیان نهاده میشد ممکن بود یه روز از صب بریم بیرون و عشق و حال تا شب با تنی خسته و روحی شاد بازگشت کنیم و یه چیز حاضری بخوریم یا همون بیرون یه چیزی بخوریم یا حتی کیک و .... بخوریم 

بارها بارها بارها معترفم که ناهار و شام چیز درست درمون که از دید دیگران و مخصوصا مامان باباها غذا حساب میشده نخوردیم 

یا کلا چیزایی مثه املت و نیمرو و نون پنیر و ... که صبحونه حساب میشده خوردیم 

آشپزی هم گاهی وختی بود  

و خدا رو سپاس که با اینکه همسرجان بسیار شکمو و خوش خوراک و بسیار تر سر آشپز تشریف دارن و استادی صاحب رای هستن در این زمینه تا کنون از این جهت مشکلی نبوده و نیس همچنان

با به دنیا اومدن نی نی جان و جریان سیال و شیرین و گاهی طاقت فرسای نی نی داری برنامه های ددر دودور ما بسیار محدود شد زندگی مون حول نی نی داری میچرخید چرا؟

زیرا که از زمانی که نی نی جان به سنی رسید که دیگه حال نمیکرد تو ماشین خستگیاشو در کنه شبا ما رو بیش از پیش می صافید تا بخوابه از این رو ما دیگه پشت دستمون رو داغ نومودیم پیش از ساعت هفت غروب هر جا باشیم خودمونو به خونه قشنگمون برسونیم این جوری شد که ما از تو کوچه خیابونا جم شدیم

کاری که مامان بابا هامون تا این سن و سال نتونسته بودن به سرانجام برسونن رو فسقل بچه در ابتدای شیش ماهگی به زیبایی هر چه تمام تر انجام داد

این از شبا

لازم به یاداروری نیس که بگم کل برنامه عشق و حال های کنونی ما در 20 ماهگی نی نی جان در بردن یه فلاسک چای با لیوان یه بار مصرف اونم به خیابونا و اتوبان های این شهر محدود گشته؟

مهمونی هم که شکر خدا کرونا به فنامون داد

مسافرتم که... بی خیال

نگم که هنوزم از مسافرتایی که تقریبا همه شون بلا استثنا هول هولی با همسرجان رفتیم یاد میکنیم و با یادش خوشیم فعلا

کی بشه بریم سفر دوباره خدایاجان عالمه

اون که پیشکش بشه بریم یه سر به مامان باباهامون بزنیم به خاطر نی نی جان فقط!!!

و اما

گفتم که ددر باز بودم و هستم و گفتم در قید آشپزی در زندگانیم نبودم تا کنون که تقریبا 9 سال میگذره از زندگانیم با همسر جان

اما نگفتم  که نظم و ترتیب و نظافت منزل برام چقدر مهم بوده

قبلا ها ( منظور بیفور نی نی داری!) یک برنامه روزانه برای روزای هفته داشتم و هر روز یه کاری از کارای خونه داری انحام میدادم مثلا شنبه ها سینک و گاز، یک شنبه ها یخچال و ماشین لباسشویی دو شنبه ها تراس سه شنبه ها کابینت ها و آینه ها سرویسا و جارو گرد گیری هم روزای خودشون... همین جور تا آخر و هر روز هفته مشخص بود چه کاری میکنم آشپزی های سر کار هم مشخص بود که چی قراره ببریم و میپختم ... اوممم و اما مرتب بودن خونه همیشه برام در اولویت بالایی بود به گونه ای که اصلا از خونه به هم ریخته خارج نمیشم... حتما باید خونه یه استانداردی داشته باشه که برم بیرون حتی یه بیرون رفتن ساده (استانداردم جوریه که اگه کسی وخت برگشت همراهم اومد روم بشه بهش تعارف کنم بیاد تو!!!) نه که وسواس باشم در همین حد فقط مثلا روی یه سری نکات حساس بودم خاک نشسته باشه جایی یا مثلا رومیزی ها دقیق و صاف باشه ( ایناش یه کم وسواسی میشه !!!) خونه ریخته پاشیده نباشه دیگه در همین حد!

بعد از نی نی داری تا زمانی که نی نی جان شرو کرد به تند تند چاردست و پا کردن به همین منوال به امور منزل رسیدگی کردم!!! لازمه بگم که با یه نی نی چقد سخته که استاندارد ها رو همون جور نگه دارم!!!! سرویس شدم به معنای واقعی ولی خوشحال و راضی بودم که نی نی داری روی رسیدگی به کارام تاثیری نداشته هر چند خیلی خسته میشدم ولی خوشحال بودم

یک خسته ی خوشحال

بحران !!! از زمانی آغاز گشت که نی نی جان شرو کرد به گرفتن و بلند شدن!!!

چرا بحران؟!!!

یکی اینکه مجبور بودم خیلی از لوازم رو از جلو دست جم کنم 

دوم اینکه وختی من ازین طرف مرتب میکردم اوشون از همون طرف با جدیت هر چه بیشتر ریخت و پاش میکرد ( این نکته هر روز بحرانی تر میشه چون قدرت پاشش لوازم با رشد نی نی جان رابطه دهشتناکی داره که هنوز با قوانین فیزیک و ریاضی قابل توصیف نیس!!!) 

خلاصه

این دو نکته باعث شد که دستی به اصول خانه داریم ببرم!!!

اول از همه کلی جابه جایی تو کابینت ها و کمد ها دادم و یه سری جابجایی توشون ایجاد کردم یه سری از لوازم رو هم کارتن کردم و کلا جم نومودم یه سری کابینت امن هم برای کنجکاوی های نی نی جان طراحی نومودم!!!! ( مامان در این حد خلاق آخه؟؟؟؟)

از سوی دیگر گفتم که اون برنامه هفتگی خانه داریم که کلا نابود شد!!! و به جایی رسیدم که هر روز فقط به اموری که ضروری بود میرسیدم و بقیه امور با شوتی حواله ی بعد از رسیدگی به نی نی جان میشد که اون بعد هم خیلی به ندرت فرا می رسید چون رسیدگی به امور نی نی جان بسیار له کننده بود

اما تقریبا از از یک سالگی نی نی جان ( فک کنم گفتم قبلا که یه مقداری نی نی جان خواب و خوراکش رو غلتک افتاد ( ماهم همچنان زیر غلتک!!!)) و کم کم من به زندگی برگشتم هنوز به اون یک سال فک میکنم نفسم میگیره از بدو بدو ولش کن ننویسم که نطقم کور میشه اصن خخخخ

تا الان که تقریبا 7 یا 8 ماه دیگه هم گذشته بازگشت شکوه آفرینی داشتم به زندگی و کم کم در این مدت چک لیست هامو درست کردم و ذهنم رو مرتب تر کردم و البته رسیدگی و بازی با نی نی جان در صدر اهمیت همه کارها قرار داره همچنان و از چک لیستا هم اگه بخام کاری انجام بدم بحرانی ترین مورد رو انتخاب میکنم و کم کم انجام میدم کمتر خودمو اذیت میکنم تو ذهنم که چرا نرسیدم به فلان کار نه که سرزنش نکنما هنوز اونقد پیشرفت نکردم!!!

مثلا در مورد امور مربوط به نی نی داری

از روز قبل تقریبا میدونم فردا چی باید به نی نی جان بدم یا میپزم که آماده باشه یا مقدماتشو میزارم که در طول روز کمتر زمان ازم بگیره چون بازی با نی نی جان در طول روز اولویت داره به غذاش

کارایی که مربوط به امور خونه داری میشه و خیلی مهمه یا لازمه رو روی یخچال نت میزارم که یادم نره

برنامه غذای خودمونم یکی دو ماهیه شکل آدمیزادی تری گرفته و یه لیست از غذاها دارم که ازشون انتخاب میکنیم و دیگه لازم نیس هی تو مغزمون که از خستگی خالی خالیه دنبال اسم و نوع غذاها باشیم و وقتی میپزیم کنارشون تیک میزنم یا وقتی هنوز لیست یه دور کامل نشده و هوس یه غذایی رو دوباره میکنیم دوبار تیک میزنم که خیلی تکراری انتخاب نکنیم

رسیدگی به خونه هم روزایی که نی نی جان خیلی بهونه گیر نباشه بعد از اینکه صوبونه میدم بهش یه دستمال گردگیری برا خودم و یه دونه برای ایشون میارم با هم گرد گیری میکینم!!!! در واقع به حساب بازی !!! ( حقشه به جرم کو!دک! آ!!زا!!!ری آمارمو بدن بیان کت بسته ببرنم!!!) 

کف زمین رو تقریبا ماهی یک بار دستمال میکشیم با اعمال شاقققققه ( نی نی جانو کجای دلم میزارم بماند!!!)

جارو رو نی نی جان و پدر به صلاحدید خودشون هر وقت لازم بدونن میزنن!!!!

سرویسا رو تقریبا هفتگی کامل شوشته میکنم

سینک رو هر بار بعد از شوشته کردن خریدا می شوریم 

یخچالو روزانه یا روز درمیون بررسی میکنم و ممکنه ماهی یه بار یا زودتر دستمال بکشم

خریدم از وختی عمو کرونا خودشو دعوت کرده به خونه ها اصن نمیرم همسرجان خردی میفرمان و کم کم لا به لای بازی با نی نی جان میشوریمشون

موبایل فقط در حد فوق ضروری دستم میگیرم حتی پیام ها رو شبا وقتی نی نی جان خوابه اگه یادم بمونه جواب میدم!!! مگر اینکه بخوام مثلا نی نی جان با مامانم حرف بزنه اونم سعی میکن تا جایی که بشه سرشو گرم کنم که حواسش پرت بشه و سراغی از موبایل نگیره

اسباب بازی و لوازم آشپزخونم و لباسا و کشو ها و رخت خوابا و مبلا و همه چیزای دیگه ای رو که نی نی جان هزاران بار از این سر به اون سر ریخته میکنه ( اصطلاح خودشه میگه ریخته پاشیده کردی!!!) معمولا دو بار تو روز کامل جم میکنم وقت خواب ظهر ( اگه بخوابه) و بعد از اینکه شب خوابید بقیه موارد فقط چیزایی رو که دیگه بازیش مدتیه باهاش تموم شده جم میکنم که جا باشه تو خونه راه بریم ( نشستن که پیشکش!!!!)

از تفریحاتم بخوام بگم 

کتاب میخونم وب گردی و در راس همه امور فیلم دیدن!!! گاهی هم کیک و شیرینی میپزیم روزانه یا روز درمیون نی نی جانو میبریم به حیونا غذا میدیم 

در مورد رسیدگی به خود هم که یه کرمی به دست و صورتمون میزنیم و یه نرمشی میکنیم در حالی که برا هر حرکت باید به نی نی جان صد جور جواب پس بدیم!!! 

این میشه زندگیه ما بیفور و افتر نی نی داری!!!