سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

سلاملکوم

میخواستم کلی چیز میز بگم ولی چنان دلدردی دارم که آرزو میکردم الان تو خونه کنار شوفاژ ا پتوم دراز میکشیدم و یکی پیدا میشد برام نوشیدنیای گررررررم بیاره


نظر

سلاملکوم

نشستم بالا سر نبات که تازه خوابش برده و نمیخاد اصن از کنارش تکون بخورم...

گوشش درد میکنه و تب داره یه کم

بگردمش خیلی صبوره 

دیشب خواب بسی بی کیفیتی داشتیم جفتمون

گوشش درد میکرد خوابش نمیبرد اومده بود پیش ما یه نیم ساعت یه ساعتی صبر کردم که خوابش ببره ولی نبرد... بردمش دسشویی و فینشو گرفتم قطره و اسپری بینی زدم و رفتیم تو اتاقش بخوابیم از 1 تا 3 شب مشغول و بیدار بودیم آخرش بروف دادم خورد و نیم ساعت بعد دیگه خوابیده بود منم برگشتم تو تختم بعد از اینکه یه خواب بسی بد دیدم که شکر خدا یادمم نیس...

صبم دارو دادم برومش مهد که 10 بهم زنگ زدن و داروشو چک کردن و دادن و‌.. بالاخره پیچوندم دانشگاهو اومدم دنبالش...

خیلی صبوره ها ولی به من میرسه انتقام همه رو یه جا میخاد از من بگیره... بگردمش گناهیه من

خخدا کنه همه بچه ها همیشه سلامت باشن

من بلا گردونش بشم الهی..‌. بچم خیلی گناهیه...


نظر

سلام علکوم

خوب از کلی وقت پیش تا حالا یک حس عدم امنیتی نمیذاشت بیام اینجا بنویسم

نمیدونم چرا

ولی دلمم نمیاد

نمیدونم اینجا رو دوس دارم خوب...

حالا با همه این اوصاف امروز تصمیم گرفتم وسط کارام یه حرکتی هم اینجا بزنم باشد که ادامه دار باشه

تی وی روشنه

خونه رو جم و جور کردم

از آخر هفته پیش چیپس نخوردم که برام کار بسی سختیه

شیرینی رو هم تقریبا سه هفته میشه ترک نومودم تو این مدت دیروز و پریروز فقط یه دونه از کوکی های میکری که درست کرده بودم خوردم که اونم بنده خداها اصن شیرین نبودن! هشت نه تا کوکی با 4 قاشق شکر!

منصفانه س که بگم اصن شیرین نبودن! و نوش جونم!

آها یه آخر هفته هم آب هویج بستنی و شیر پسته خریدیم که شیر پسته هه رو سه تایی زدیم به بدن که بخش زیادیش رو نبات خورد نوش جونش البته ... آب هویجم با یه ظرف بستنی برای خونه خریده بودیم که من اونو دیگه نخوردم!

این از وضع تغذیه م

در مورد چی بگم براتون

آها رفته بودم صب نبات  رو بیدار کنم اومده بود تو تخت ما طبق معمول کلی بوس بوسیش کردم بیدار شده هنوز چش وا نکرده میگه بیدار شو مرغ ببعی!

نمیدونم چه خوابی میدید! 

نمکه منه این فسقل چه

چقد دوسش داشته باشم خوبه؟

خونه مرتبه تقریبا بجز لباسا که باید جم کنم از رو بند رخت و آب که باید به گلا بدم.. آخر هفته یه کم باغبونی کردم چن تا شاخه پتوس تو آب داشتم که کاشتم و یه جوونه هم از سانسوریا مینیاتوری شل و وارفته شده بود تا دس زدیم بهش کنده شد اونم کاشتم پای سانسوریای ابلقی که بابام داده بود بهمون...یه رز زرد خوش رنگ هم هفته پیش از بازار گل خریده بودم اونم یه کم مرتب کردمش هر چند اونم آفت داره... رفته بودم کالانکوئه بخرما.. یا شمعدونی... که بازم گول خوردم... البته دیگه این بار آخره... هر بار رز یا ساناز خریدیم آفت زدن... یه سال که هنوز خونه قبلی بودیم تقریبا ده دوازده تا رز هلندی و رز فرانسوی و ساناز خریده بودیم با نسترن و ... همشون با آفت به فنا رفتن و هیچ جوری  درست نشدن... بازم چند بار دیگه خریدیم دوباره همونجوری شدن... حالا امیدوارم این یکی حالش خوب باشه و ما هم از دیدن گلای زرد و درخشانش شادان باشیم

آخر هفته یه روزش تو خونه گدشت یه کم کارای طول هفته م رو مرتب کردم... یه خورده هم با نبات بازی کردیم و کارای خونه و آشپزی و شستن لباسا و باغبونی

دیروزم که تعمیرکار پکیج اومده بود ظهر با نبات رفتیم بازی کرد و غذا خریدیم و اومدیم کار تعمیرکارم تموم شده بود

عصرشم به مرتب کاری و دوش باز لباس شستنا و ....

چن وختم هس با همسرجان یه سریال می بینیم... که شبا با اون میگذره ...

برم یه کم دیگه کارامو انجام بدم امیدوارم بازم تند تند بیام

پ.ن. اگه از اینجا ها رد میشید یه ردی از خودتون بزارید بشدت بهش نیاز دارم

 


نظر

میگه مامان چرا فرشته ها اینقد خدا رو دوس دارن؟

میگم نمیدونم 

چرا به نطرت

میگه اخه باید جواب بدی شما میدونی آخه مسابثس هر کی بگه برندس

بعد میگه اخه خدا بهشون بچه میده که ببرن بزارن تو دل مامان ها واسه همین خیلی خدا رو دوس دارن! من گفتم برنده شدم!!!