دلم میخاد یه روز مفصل در مورد مامان عسلم و مامان عزیزم و مامان مامان خانومم و مامان بابا جونم بنویسم
چیزایی که ازشون دیدم و تجربه هاشون رفتاراشون و شخصیتاشون
اصن در مورد یه سری خانوم یادم باشه براتون تعریف کنم
میدونین
مامان من یه شخصیت جالبی داره
الان که تو این سن و این نخطه از زندگیمم مامانم از همیشه برام جذاب تره
میدونین
معتقدم اینکه میگفتن مامانو ببین و دختر رو بگیر و یه روزی چقد جوک بود به نظرم این جمله
حالامیبینم که واقعا دخترا شبیه مامانشون رفتار و عمل میکنن
البته شخصیت ها یه تفاوت هایی باهم دارنا
ولی کلیت همونه
ما شبیه مامانمون میشیم
چقد خوبه نه؟
قدیما مامان مامانمو میدیدم میگفتم وای من پیر بشم اون شکلی میشم به همسرم میگفتم خوشبحالت از الان پیری های منو میبینی که چه گوگولی میشم خخخخ
آخه مادر بزرگم خیلی گوگولی بودن و دلبر
الان تازه نی نی جانو خوابوندم تمرکز ندارم
یه روز باید براتون بگم که چقد خانومای اطرافم قوی و دلبر بودن و هستن
برا اینکه شایبه پیش نیاد بگم که مامان عزیز منظور مادر همسرجان هستن همونی که این گوگولی رو برا من به دنیا آوردن و دو دستی دادنشون به من دستشون درد نکنه با این گل پسرشون که الان عشقه منه