سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

دوباره سلام

نبات و باباش رفتن بیرون بنزین بزنن و خرید سوپری کنن

من موندم خونه یه کم به کارام برسم

سه تا گوجه از نوع فرنگی و دو تا دونه زردآلو و یه قهوه با شکلات نارگیلی زدم به بدن

نشستم پای سیستم

هر چند باقیمونده امروز و امشب باید مطالعه کنم و البته سه تا دونه فایل آماده نشده هم دارم که باید تا آخر هفته دو تاشو برسونم و آماده کنم سومی خودش نیمه آماده هست ینی قبلا نصفه نیمه یه کارایی کردم

ولی اون دو تا خیلی کار داره باید انجامش بدم

حالا امروز و امشب یکی دو ساعتی برسم مطالعه کنم و یه ساعت هم روی اون فایل ها کار کنم خوب میشه

خیلی خسته ام ولی...

دلم برای مامانم تنگ شده 

کاش نرفته بود

دنبال نبات که رفته بودم میپرسید مامی اومده یا نه... هعی دلم بیشتر گرفت

چرا من اینقد کار دارم؟

چرا هر چی انجام میدم بازم عقبم؟

چرا هر چی میدوعم نمیتونم بهشون برسم؟

امممم

فک کنم میدونم البته

چون همیشه از خودم بیشتر از وختم و بیشتر از توانم انتظار دارم

...

چه بدونم والا 

منم خدا آفریده ...

الان با خودم میگم اگه تا آخر شب فقط سه ساعت هم کار کنم عالیه

بعد که سه ساعت بکوب کارامو میکنم میگم کاش یه ساعت دیگه کار میکردم و فلان کار تموم میشد مثلا و اینطوری میشه که همیشه در حال پاره سازی خویش هستم و این مهم هیچگاه متوقف نمیشه....

برم یه کمی کار کنم 

با اجازتون