سلاملکوم
خوب من متولد گشتم
امسال تولدم خیلی بی هیچی بود
فقط تبریکات همسرجان از ابتدای هفته و باقی عزیزانم در روز تولدم و روزای قبلش
نبات روز قبلش منمو واقعا غافلگیر کرد
اومد تو تختم صب بعد از اینکه بیدار شد
بعد بهم گفتم تولدت رو تبریک میگم!!!!!!!!
بعدم بوسم کرد برام هپی برثدی خوند...
خدایاجان این بهترین تبریک تولدم در تمام عمرم بود
چقد من این موجود رو دوس دارم
چجوری میشه توصیفش کرد... نمیدونم و نمیتونم...
بهش میگم از خدای مهربون خیلی ممنونم که منو مامان تو کرد
تو رو به من هدیه کرد
میگه منم خیلی خوشحالم که پسرتون شدم شما مامانم شدی...
چقد دوسش دارم.... کوچولوی ظریف و زیبا و خوش رنگ من
اون روز جو گیر شدم موهامو یه کوچولو حنا بزنم! بعد میگه مامان جون موهای منم خدای مهربون حنایی کرده؟؟؟ وختی تو دلت بودم...
خخخ مردم براش
موهای بی نظیرش رو این جوری توصیف میکرد موهای درخشانش رو...
الهی من دورش بگردم...
بهترین هدیه خدای مهربون به من در همه ی عمرم نبات بود
همیشه به همسرجان میگم اگر نبات تنها لطف خدا به من باشه ( که نیست هزاران هزار هزار لطف بی منت د رحق من کرده!) من تا آخر عمرم بابتش شکر کنم و هیچ کار دیگه ای نکنم تو زندگیم! هم نمی تونم شکرش رو به جا بیارم....
خوب چقد حرف دارم
نمیدونم از کجا بگم از چی بگم از چی نگم !
صب نبات رو بردم مهد
اودم به گلها آب دادم ظرفهای دیشب رو شستم آشپزخونه منفجر شده رو مرتب کردم لباس ها رو از همه جا جم کردم ... ملافه ها رو شستم و پهن کردم
عکسای مامانم رو اسکن کردم
کیک خوردم
قهوه خوردم
ناهار رو همسرجان قرار شده بگیره و بیاره و برای نبات یه کم نودلیت از دیروز داریم
یه جاروی ریزی هم به خونه بزنم برم دنبال نبات
خونه به تمیز کاری حسابی نیاز مبرمی داره و من اصلا در توانم نیس حتی برای کارای روزمره هم توانی ندارم و به زور انجامش میدم
برا همین مهمونی آخر هفته رو کنسل کردم و به مدت نامعلومی پرتش کردم عقب!
یه مدت باید ریز ریز کارای خونه رو انجام بدم... سرویس ها رو تمیز کاری کنیم
کمد خورده ریز هامو مرتب کنم
کمد کتابهام رو نیز
تراس مجدد تمیزکاری میخاد
گلها نابود شدن از گرما و یه عالمه برگ پر کرده همه جا رو
شیشه های تراس دوباره تمیز کاری میخاد
تی و جارو هم که خیلی واجبه...
یخچال وای اون دیگه ترکیده ....
یه برنامه ریزی لازمه ریز ریز انجام بدم
و همه اینها در حالیه که باید یه مصاحبه برم اول هفته ی بعد و چن روزی هم گرفتار کارم و فردا هم باز نبات رو باید ببریم دکتر...
خدایاجان یه توانی به من بده...
موچکرم