میگه من وختی بابا شدم اسم بچمو میذارم فلان
(منظورش منم)
بغلش میکنم بوسش میکنم
میگه اونم مثه شما مهربونه
براش گردن بند همین شکلی میخرم
لباس همین رنگی هم براش میخرم
بیشتر ماچ ماچیش میکنم
میگم گردنبند خودمو میدم بهش ....
میپرسه چرا؟
میگم خوب من بچه ت رو خیلی دوس دارم آخه
میپرسه پسرا بچه به دنیا میارن
میگم مامانا بچه بدنیا میارن
میپرسه چرا
میگم خوب خدای مهربون بچه ها رو از آسمون میفرسته رو بال فرشته ها سواری کنن بیان تو دلم مامانا...
چن روزه تو خونه برا من رژ مدادی میزنه
قبلن لبلو میزد جدیدا از مداد های ابرو و سایه و رژ مدادی استفاده میکنه
چنان با ذوق میره انتخاب میکنه میاد برام میزنه و میگه لبتو فلان کن بعد لباشو غنچه میکنه و همونجور غنچه کرده برا من رژ میزنه
چه برقی هم میزنه چشاش...
منم باید برم تو آینه خودمو ببینم ذوق کنم یا به باباش میگه منو ببینه چیکار کرده با لبم خخخخ
دیشب خیلی باحال بود
رفته سر لوازمم میگه کدومشو تاحالا نزدی
چن تا رنگ میگه میگم زدیم قبلا آبی و سبز و مشکی و میاره بیرون بعد یه زرشکی باحال که نمیدونم این همه وخت کجابوده پیدا میکنه میگم اینو تاحالا نزدی برام میگه تاحالا استفاده نکردی؟ میگم چرا ولی شما ندیدی
بعد یه کم میزنه ذوق میکنه میگم بده خودم کامل کنمش آخر کار میخام کاملش کنم میگه نه نمیخام الان ببینم چشاشو با دستاش میگره که من وختی کارم تموم شد یهو ببینه ذوق کنه خخخخ
مثه دومادا ینی خخخخ
بعدم که میبینه چنان جیغ میکشه که اصن اونهمه شادیش منو شنگول میکنه
بعدم میگه براش رژ بزنم
بعد میپرسه حالا من فردا نباید مهد برم خخخ
فک میکنه پاک نمیشه و میدونه پسرا ازین کارا نمیکنن خخخخ
میگم آسون پاک میشه نگران نباش
بعدم دوتایی میریم تو هال که قیافه هامونو به بابا نشون بدیم
بعدم لپشو بوس میکنم خخخ
اونم فرار میکنه بره ببینه چقد لپاش قرمزه
پ.ن.
چقد بچه ها و آدمای بیگناه دارن مثه گل پرپر میشن این روزا
آدم باید سنگ باشه تا دلش خون نشه...
حتی سنگ هم خودش خون میشه از این بی رحمی و قساوت...