سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

خوب سلاملکوم

به به به 

ببینین کی اینجاس!

من اومدم 

نبات بالاخره رفته مهد

ترم نزدیک به آخراش شده

یه کم سرم خلوت تر شده

از وختی نبات رفته نشستم سر کارای کلاس فردام

مرتب کردمشون

گفتم بیام یه سری اینجا

هر روز میگم امروز میام یه سری وب گردی

نمی شه

راستش آدم وختی یه مدت نمینویسه دیگه انگار نمیدونه از چی بنویسه

اومدم ایمیلمو چک کنم نمیدونم چش شده باز نمی شه

هوا چه الوده س

خوب بزارین ببینم از کجا تعریفی جات رو بیاغازم

آها

بعد از اینهمه سال ما برای یلدا وختی تهرانیم تنها نبودیم!

مهمونی دعوت شدیم و بسی خوب بود هر چند تا برسیم از بس دور بود و ترافیک که دیر رسیدیم

بعدم زود برگشتیم ولی خیلی باحال و خوب بود

کلی چیز میزای خوشمزه خوردیم

هر چند من مهمونی میرم نمیتونم غذا بخورم ولی از شیرینی هایی که برده بودیم خوردم اونم 2 تا و بسی چسبید بهم

خیلی وخت بود مهمونی نرفته بودیم از این بابت خوب بود دور هم بودن شوخی و بازی و ... دیدارها تازه شد

دوس داشتم مامانینا مونده بودن پیشمون و دور هم میبودیم ولی خوب نشد...

البته اینم اضافه کنم که شب یلدای اصلی رو سه تایی خونمون گذروندیم... با نبات سفره یلدایی پهن کردیم .... چقدم نبات مثه خودم برا اینچیزا هیجان زده می شه و خوشالی میکنه و سوال میپرسه و بعد پیشنهاد هاش خیلی با نمک و باحاله و بعدم میره خودش به سلیقه خودش لباس انتخاب میکنه و تیپ خودشو میزنه و موهاشو دلبر میکنه و عکس میگیره از ما!!!! خخخ

خودشونم تو مهد جشن داشتن و دور هم بودن و میز چیده بودن و اینا

برای اونجا هم خودش لباس انتخاب کرده بود !!!! منم دخالت نکردم با اینکه لباسای بهتر و شیک تر و باحال تری داشت که میشد بپوشه و حسابی چیتان پیتانی باشه ... ذوقشو میدیم دلم نمیومد حتی برای مهمونی هم خودش همون لباسی که برای جشن مهد پوشیده بود رو پوشید! و میگف این انتخاب منه ....

وختی میخواستم پیشنهاد خودمو بدم بهش و بگم که چی بهتره بپوشه یاد اون کلیپی که تو اینستا دیدم افتادم که مامانه از بچش تو فروشگاه فیلم گرفته بود که بچش شورت رو روی شلوارش پوشیده بود و اومده بود خرید!!! و مامانه نتونسته بود قانعش کنه که شورت مال زیر شلواره نه روی اون!!!! از این رو دیدم حالا خیلی هم فاجعه نیس مقاومت نکنم بزارم خودش انتخاب کنه!!!

داشتم میگفتم

یه انار کاردستی با خودش از مهد آورده بود که اونو هم گذاشتیم و نبات هم ازمون عکس انداخت و خودش هم به زور تو یکی دو تاش نشست کنارمون و  سه تایی عکس انداخیتم

سفره مونم در ساده ترین حالتش با آجیل و تخمه و چای و انار و چن تا دونه کاج و اینا تزیین کردیم کار خاصی نکردیم میخواستم کیک و چیزای شرین هم بزارم ولی از بابت هله هوله خور قهار خونه که از دیشب درست حسابی غذا نخورده بود نیاوردم خخخخ از این رو خیلی ساده و جمع و جور بود سفره مون

یلدا کردیم با هم و بعدش هم شام و لالای نبات و خودمون لش طوری دو تایی تا دیر وخت کلیپ های با نمک با همسر جان شیر! کردیم دیدیم !!!! ساعت 2 اینا خوابیدیم!

جمعه هم صب با بوی قهوه بیدار شدم!

چیزی از این بهتر هست؟؟؟؟ مطمعنا که نه خیر!

بعد از صوبونه هم تا ساعت 2 و نیم سه به کارای خونگی گذشت 

خورشت آلو و خورشت سبزی برای روزای آینده و یه مرغ پیازداغی برای ناهار با زرشک پلو درست کردم

لباسا رو شستم ظرفا رو شستم آشپزخونه رو مرتب کردم ناهار خوردیم جم کردیم و دوباره مرتب کاری آشپزخونه 

خسته و هلاک رفتیم واسه نبات حباب ساز بخریم هر چند من دوس داشتم یه کم میچرخیدیم و اینا ولی بس که آلوده بود هیچ غلطی نکردیم بجز حباب ساز خریدن

بعدشم خونه و ادامه نهضت خونه داری

و جارو برقی کشیدم و خورده کاری های تموم نشدنی و جمع و جور سازی هایی که پایانی ندارن

بعدشم شام نبات و خوابوندنش که یه ساعت طول کشید

همسر جان دوش گرفت من تخمه خوردم و بعدش چای خوردیم و مسواک و لالا

صبحم که نبات رو بردم مهد و برگشتم خونه رو جم کردم بازم !!!!!!!!!! پاره شدم از بس ریخت و پاش میشه خونمون

بعدش کارای کلاس فردا

بعدم جم کردن لباسای بند رخت و مرتب کردن اتاق خوابمون

الانم که اینجام دو کلوم بحرفم

و تمام الان دیگه کم کم باید برم دنبال نبات و تا شب کلی کارای دیگه کنم!!!! دوس دارم یه برنامه ریزی واسه دی ماه بکنم که هنوز نکردم

یه سری کارای تحقیقی دارم یه سری باز باید رزومه بفرستم برای یه جایی 

یه سری کارای پایان ترم مونده 

چن تا کتاب دوس دارم که بخونم یه سر دوس دارم برم به مامانینا سر بزنم اوه بخام بشمرم تموم نمیشه به این زودی ها برم که سعی میکنم این بار زود به زود بیام