داریم میریم از توحیاط رد میشیم که آفتابه
چشماشو میبنده میگه دستمو بگیر بعد که سایه شد چشاشو باز میکنه میگه خدای مهربون مرسی که اینقد مهربونی اینقد مهربونی برای ما کافی نیس بیشتر به ما مهربونی کن!!!!
چلوندنش دیگه جواب نمیده قورتش بدم راحت شم دیگه
دیروز که از سر کار یه راس رفتم دنبالش مهد تو پارکینگ و دم آسانسور و تو آسانسور هزار تا کار کرده که یه دونش واسه در آوردن جیغ من کافی بوده بعد میگم بش من اصن دیگه بت هیچی نمیگم هر بار از کار صاف میام دنبالت تو ازینکارا میکنی میگه آخه اگه نیای تا موقع اومدن بابا مهد ما تعطیل میشه دیگه ... بعد که اومدیم تو خونه میگه خونه ما خونه مهربونیه من کارم اشتباه بود نباید ناراحتت میکردم هزار تا بوس...
گاهی که میگه من میرم لپتاپ ببینم و من مخالفت میکنم میگه ولی من دیگه دارم میرم من رفتم ببینم