خوب خوب سلاملکوم بر همگان
چگونه چطوریایید؟؟
نشستم رو مبل به افق خیره شدم....
گفتم یه پستی بپستم...
میگم چی میشد منم منظم مدون رو حساب کتاب هر روز یه پست طووووولاااااانی مینوشتم؟؟؟
ووووی عاشقشم
خیلی میدوستم واقعن...
برقمون رفته متاسفانه
نبات و بابا نبات همین الان از پله ها رفتن پایین و منی که بعد از مدتها نظرم رو این بود که بشینم پای کامپیوتر رو پروژهه کار کنم همچون گل در چمنم ..
البته این مدت هم کار کردم روش نه که نکرده باشم ولی یه همت میخاد تمومش کنم و ثبت بشه و تازه گلاب به روتون بریم تو فاز خر حمالی خخخ
بگذریم
اون روز رفتم گروه گفتم اگه میخاین به من درس دکترا بدین زودتر بهم بگین یه خورده پیش آمادگی پیدا کنم نگفتم ترم پیش پاره پوره شدم از هش جهت نامتوازن جر واجر شدم... محترمانش کردم گفتم بالاخره باید طرح درسمو آماده کنم و اینا خخخخ
راستش نمیدونم چرا همه جا این خاله خانباجی خاله زنکا امپراطوری دارن حتی در محیط مثلا اسما فرهنگی دانشگاهیی!
بابا چتونه
دو دیقه کیسه سبزی پاک کردنتونو بزارین کنار ببینیم باید چه گلی بگیریم تو سر خودمونو شما...
ینی میگم واقعا بعصی کارا و بعضی رفتار ها در هر صورت زشتن ولی از بعصی آدما دیگه خیلی خیلی خیلی زشتو بی کلاس طوره....
ینی چی واقعا؟
طرف بیست سی ساله استاده دانشگاس بعد از نمیدونم از سر چه دشمنی داره یه رفتارایی میکنه واقعا آدم میمونه...
بگذریم
الان پس از دو سه هفته مریضی کش داره نبات خودمم ظرفیتم کمه میخام همه رو بدرم از هم...
تا جمعه بچم تو تب سوخت و تبخیر شد تازه لحافم ول نمیکرد کامل زیر پتو بود و میلرزید
همینکه تب نداره باید پرواز کنم تا آسمون یه ماچ به لپ خدا کنم... دیگه چمه؟؟؟
نمیدونم
پرتو پلا زیاد نوشتم
تا درودی دیگر بدرود