سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

من اومدم 

حالم این چند روز گذشته نابود کامل بوده

هنوزم احساس رو به بهبود بودگی ندارم

گوشم به فنای عظمی رفته و منو هم با خودش به فنا برد

تا این سن من بخاطر گوش درد شدید روز تعطیل بیمارستان نرفته بودم که رفتم

گرفتگی کامل گوش و سرگیجه و تهوع و شنیدن دائمی صدای تو گوشم ... واااااای خدا دیوونه شدم

ینی دائم به این نبات بنده خدا میگه تو رو خدا آروم با من حرف بزن آروم تی وی ببین... الهی بگردم بعضی وختا داره حرف میزنه باهام ناخوداگاه گوشامو با دستم میگرفتم بمیرم براش بچم فوری صداشو تا جای ممکن میاورد پایین پچ پچ میکرد....

خلاصه که به فنا رفتم

دیروز پریروزم برگه های ترم تابستون رو تصحیح کردم برا اولین بار یه نمره بالاتر به یکی از دانشجوهام دادم... 

یکی از حراست هم روز امتحان اومد سفارش یه دانشجو رو کرد

دانشجوعه دریغ از یه کلمه جواب که تو برگش باشه منم یه صفر به برگش دادم و وختی نمره ها رو وارد سامانه کردم یارو زنگ زد که اره این دانشجو رو زنگ زدم سفارشش رو بکنم مجدد و ... بش گفتم گوشش رو از طرف خودت و من بپیچون و بهش بگو ازین به بعد وختی شما رو واسطه میکنه حد اقل دو کلمه درس بخونه که بتونه یه چیزی بنویسه که شما به خاطرش رو بزنی به کسی... البته یه کم زرورق پیچ کردم جملم رو ولی واقعا دیگه در توانم نیس به این ناله های الکی رسیدگی کنم... طرف ترم آخره خوب درستو بخون دو کلوم نمیشه برگه سفید بدی بعد انتظاره پاس داشته باشی که ...مرسی اه

برم فعلا