سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

از یک روز بهاری و درخشان

چه هوایی شد

دیروز بارونی و هوای شمال

امروز هم اینقد درخشان

ده دقیقه وقت دارم تا برم دنبال نبات گفتم بیام حضوری بزنم

از صب یه کوچولو با خواهرم تلفنی حرف زدم و بعد مامانم

بعدم نشستم پای لپ تاپ برای ایکه ببینم چیکاره بودم

فایل پایتونم رو پیدا کردم و فایل مربوط به یه کتاب که قبل عید داشتم میخوندم

فعلا گذاشتمش رو دسکتاپ 

پایتون رو 7 فصلش رو خونده بودم از ادامش باید بخونم احتمالا قبلش یه مروری بکنم قبلی ها رو اگر بتونم امشب شرو کنم بد نیس

فایل کتاب درسی رو هم از فصل 3 استارت کردم تقریبا 10 صفحه ای ظرف یه ساعت خوندم البته سر سری حالا این دوتا کار باید تا اخر هفته ادامه پیدا کنه تا ببینم اصن کجای قضیه باید برم

یه کار پژوهشی هم با یکی از بچه ها قرار شده شرو کنم که نگاشم نکردم! اونم بمونه واسه هفته بعد که یه کم این دوتا پیش برن و بیفتن رو غلتک!

با امید به اینکه خودم نرم زیر غلتک!

آخ آخ ناهار ندارم و هیچ فکری هم نکردم

تمیز کاری و مرتب کاری خونه هم هست... ینی بدجوری توش موندم

توان جسمیم محدوده و دست تنها هم هستم... این باعث بشه پیش نره کارا

کشو و کمد ها... فقط زمستونیا رو تو تعطیلات نظم دادم خریدهای دم سال نو و تعطیلات رو هم نظم دادم

اتاق خوابمون رو همسرجان جارو کشیده و منم اساسی گردگیری نومودم

گاز و سینک رو هم شستم... امان از هووووود!!!! کابینتها دسمال کشی میخاد... تی باید کشید کل خونه رو.... 

رویه رخت خواب ها رو شستم و بهاری کردم...

تراس به فناست و شیشه ها آخ واخ ...

حیف از این ویو که اینهمه تو کثیفی پنجره هاست

سرویس مهمان باید تمیز بشه ....

اووووووف بخوام بشمرم تا شب تموم نمیشه...

خوب دیگه باید برم دنبال نباتم

بابای