سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

از آخرین هفته پیش دبستانی نبات به شما سلام

انگار همین چند ماه پیش بود که با دلشوره مهد رفتن رو شرو کردیم... چقد برام همون بیس دقیقه سخت بود...گاهی پشت در میموندم... گاهی تا خونه قدم میزدم و توخونه راه می رفتم... باورم نمیشه دو سال از اون روزا گذشته باشه به این زودی... نبات شیرینو دوس داشتنیه من.. عاشق اینم که میگه مامان خیلی دوست دارم عاشقتم.... گاهی یه عالمه بوسم میکنه... میاد کنارم میگه دلم میخاد بغلت باشم... اما بعضی وختا که باهاش سر مسائل مهمش مثه تی وی دیدن یا شیرینی خوردن مخالفم میگه من اصن دیگه این مامانو نمیخام دوست ندارم... دیگه نمیخام مامان اینجوری داشته باشم... الهی بگردمش... اینقده دوسش دارم.... وختی اینا رو میگه بهش می گم ولی من همیشه میخامت من همیشه دوست دارم من حتی وختی عضبانی هستی هم دوست دارم من حتی وختی خیلی عصبانیم هم خیلی خیلی دوست دارم... خلاصه که نبات منه این بچه...بهترین و قشنگترین هدیه خدا... گاهی میگم من هر چی فک میکنم میبینم هیچ کاری نکردم که اینقده خوب باشه که خدا تو رو به من جایزه داده باشه... خدا از سر همه ی مهربونیش تو رو به من هدیه کرده... و گرنه من هیچکاری به این خوبی نکردم... میگه چرا کردی کار خوبت این بوده که دعا کردی که خدا منو بهت هدیه بده...

خدایاجان دنیای نباتمو پر از خوبی و شادی و عشق کن.... پر از سلامتی... پر از نور .... نور خودت....

این بچه نور منه... انگار من با بودن نبات قراره تا همیشه باشم.... اینقد انگار منم.... نه که بچمه انگار منم دو باره از اول...

لطفا همه بچه ها رو در پناه خودت آروم و شاد و سلامت برا مامان باباها حفظ کن با تشکرات بسیار