سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

خوب سلام علکوم

امروز آخرین روز پیش دبستانیه نباته منه

دلم برای هر لحظه از این دو سال و تقریبا 26 روز تنگ میشه

4 اردیبهشت دو سال پیش اولین باری بود که نبات رو بردم مهد

و الان پیش دبستانیش به همین زودی تموم شد

چه روزایی که تو بارون و آفتاب سرما و گرما دست تو دست پیاده روی کردیم تا نهد و چقد دوس دارم  اون لحظه های مادر پسری رو

عاشق تک تک اون روزها هستم چقد بازی می کردیم

در مورد هر چیزی حرف می زدیم از دیدن پرنده ها  گربه ها ... غذای گربه ها که همه جا پخش بود... موش هم می دیدیم

تو باغچه ها جوونه ها رو می دیدیم

گلها رو بو می کردیم

از کنار باغچه ها دستشو میگرفتم که رو لبه باغچه راه بره... که الان دیگه بدون کمک میره... چقد بدو بدو کردیم... چقد کیف کردیم باهم 

هر روز که نقش سوپر هیروها رو دو تایی بازی می کردیم یکی مون بت من یکی مون عنکبوتی یا نینجاها یا استاد شیفو یا دختر  کفشدوزکی و پسر گربه ای یه وختایی  نقش مرد آهنی یا نقش بچه های توی کلاسشون یا نقش کارتون ها مثه رایلی و رایا و .... اووووووه.... خدایا جان.... انگار همین دو سه هفته پیش بود اول مهر که روز شروع پیش دبستانی بود... چرا اینقد زود می گذره ... خدایا جان من با تمام سلول هام عاشقشم... و می دونم تا وختی خودش یه دونه بچه نداشته باشه قرار نیس بفهمه که من چقد دوسش دارم... دیشب وخت شام میگف من اول از همه با شما دوستم بعد با بابا و بعد باخودم چون که شما منو به دنیا آوردی منو تو بغل خودت ناز نازی کردی بغلم کردی منو تو خودت آفریدی من تو شکم شما بودم دیگه واسه همین اول از همه با شما دوستم .... خدایا جان عاشق اینم که هر از گاهی یهویی میگه مامان عاشقتم مامان خیلی دوست دارم مامان بوس بوسی...دنیای منو با این هدیه ی جذاب و فوق العادت هزاران رنگ کردی... این نبات درخشش تو قلب منه نور منه شیرینیه منه ....

لطفا بچه ها رو در پناه خودت بگیر به هر کی در انتظارشه یه سالم و صالحشو ببخش لطفا