سلام اوری وانهای عزیز و ساکت و سایلنتم
عاقا با یک نباتونه داغ و تازه می آغازم
از دیروز که اتفاق افتاده تا الام هر بار یادم افتادم پخش زمینم از خنده...
حتی نصفه شب که بیدار شده بودم هم یادم افتاد کلی خندیدم واسه خودم
وی تو مدرسه تو زنگای تفریح با بچه می فوتباله بعد دیروز داشت تعریف می کرد که فلانی اصن فوتبال بلد نیس توپ رو مثه بچه میزنه زیر بغلش میره میزنه تو دروازه بعدم میاد به ما می گه مگه هندباله....خودش میاد میگه ها.... توپ بچشه ...
فلانی هم اصن فوتبال بلد نیس میره خودگلی میکنه!!!!! هر بار توپ رو میاد میزنه تو دروازه تیم خودش... اصن بلد نیس بابا همش خود گلی می کنه ... خوب میبازه دیگه ....
خودگلی!!!!!
خود گلی آخه.....ینی پاره شدم از خنده... نمیدونم از جایی شنیده گل به خودی رو یا از خودش این کلمه رو در آورده در هر دو حال بسی از این تولید کلمه از درون خودش حال می کنم....
قوبونش بشمه من...
عاقا بریم سر وقت روزمرگی هامون
دیروز عصر بعد از جم کردن ناهار و آشپزخونه و ... یه کم استراحت نومودم پا شدم واسه امروز نبات کوکو سیب زمینی پزیدم...
اونا رو جم کردم نبات و باباش رفتن یه دوری تو حیاط بزنن منم یه کم کارای کامپیوتری کردم...
آها آینه ها و سرویس ایرانیزه مون رو تمیز کاری و گردگیری کردم... یه کم هم مرتب کاری کردم...
یه چای سبز هم گذاشته بودم که بخورم یادم رف شب با همسر جان نصفش کردیم
شبم بعد از مدتها که دلم میخواس رنگ آمیزی کنم و تنبلیم میشد غلبه نومودم یه یه ساعتی کارای رنگ آمیزی کردم با مداد رنگی و خوش گذروندم
وسطای نیمه اول فوتبالم رفتم بخسبم.... البته تا همسرجان بیاد خوابم نبرد...
صبحم رو هم با بردن نبات به مدرسه آغازیدم و با یه قهوه ادامه دادم ...
مطالعه کردم کتاب برنامه نویسیم رو
بعد یه صوبونه مفصل زدم که ازم بدجور بعید بود... نون پنیر گردو خیار گوجه تخم مرغ آبپز!!!!! اووووووووووف البته همش رو دم کانتر خوردم و وسطاش هزار جور کار از جمله شستن ظرفا و جم کردن آشپزخونه انجامیدم...
بعدم اون یکی کتابم رو خوندم...
یادتونه کتابه رو گفتم 1300 صفحس تقریبا... الان حدود 600 صفحش رو خوندم البته بعضی فصلای نامربوط رو ایگنور کردم به نظر بد نبوده تا اینجا عملکردم در برخورد باهاش....
الانم میخوام برم پلو بپزم .... زشته بگم امروزم نمیخوام آشپزی خاصی بکنم؟
البته دارم یه کارایی با سبزی انجام میدم ... اونجوری ها هم نیس که کلا یه هفته هیچ کار نکنم که.... نه دیگه در اون حد...برم با اجازه تو