سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

سلام سلام

انگار دکمه نوشتنم خاموش شده

راستش من هیچ وقت با این رویکرد که اینجا خیلی پر مخاطب باشه اینجا ننوشتم 

یااینکه مثلا بگم کامنت زیاد بیاد برام یا کم بیاد اینا تاثیر گذار باشه در نوشتن یا ننوشتنم

هر چند که با خوندن کامنت ها و نظرات خیلی جون می گیرم و میگرفتم همیشه

اما اینکه این دلیل باشه که بنویسم یا ننویسم

حتی الانم نمیدونم حسم این باشه یا نه

ولی حس میکنم یه مدته دوس دارم اینجا بیشتر میشد معاشرت کنم تا اینکه  فقط چیزایی که توذهنمه ثبت کنم شاید اونجوری این دکمه خاموش شده دوباره روشن می شد و ... انگیزه رو برا نوشتن بالا میبرد...

اینا رو نوشتم که بگم اگه این روزا از اینجا رد میشید یه اثر از رد شدنتون برام بزارید

یه کم از حضورتون نور بتابه به اینجا شاید دوباره اون حس به من برگرده...

بگذریم....

راستش این روزا در گیر پیدا کردن مدرسه برای نبات هستم... با اینکه اصن نمیدونم کار درست چیه... آشفته ام

مثه وختی که میخواستم دنبال مهد بگردم...

شبا خوابای آشفته می بینم 

هر روز یه طرفیم 

کار و بار هم مشغولم کرده 

هر چند دوس داشتم این روزا یه خورده به کارام نظم بدم

برای ترم جدید و چالش های جدیدی که پیش رومه مقدمات رو آماده کنم 

خوب این ترم علاوه بر درس جدیدی که برام گذاشتن دو تا درس هم تو دکترا دارم که باید سرفصل ها رو برای خودم مشخص کنم مطالب رو یه کم سر و سامون بدم و اینکه لازم به ذکره یه خورده برام استرس هم داره

و اینکه همزمان یه سره این ور اونور هستم و نه میرسم به کارام و نه میرسم یه تفریحی بکنم که خستگی قبلی از تنم بره بیرون و همش دارم بدو بدو میکنم 

بعد خوب یه سری رسیدگی به امورات خونه هم هست که خوب بین ترم زمان خوبی برای رسیدگی بهشونه که من از خستگی دیگه نمیتونم اونا رو رسیدگی کنم و همین هم منو آشفته تر میکنه اینگار از نظم ذهنیم خارج شدم...

اینه که هر روز خسته ترم

ذهنم خسته میشه گاهی از نبات داری

گاهی خیلی چالشی میشه روزمره هامون با نبات

حس میکنم باید یه روز مرخصی باشم

از همه چی و همه کس

یه کم ذهنم و جسمم ریکاوری بشه

راستی یه روزی دیدم یکی از دوستان قشنگم نوشته بود از اینکه هنوز برای بچه ها غذای جدا می ذاره

خوب من با اینکه نبات در نزدیکی 5 سالگیه هنوز هم انجام میدم و خوب این برای منم یه چالشه

چون ما هم خیلی آدمی زادی غذا نمیخوریم ( منظورم منو همسرمه) و چون نبات خیلی ظریف و کوچولو موچولوعه و خوب هم غذا نمیخوره و خوب هم وزن نمیگیره اینه که من همشه غذا اونو جدا و مقوی و متنوع و گوشت و مرغی درست می کنم 

میخواستم بگم دوست خوب من 

این مساله دغدغه منم هست که کم کم یه خورده برنامه غذاییمونو بعد از اینهمه سال آدمی زادی کنم ... که غذاهامونم مشترک بتونه باشه با نبات و از این رو دوباره چک لیست آشپزی درست کردم برای دو سه هفته که روزها بدونم چی بپزم که هم خودمون و هم نبات غذای تازه و مقوی داشته باشیم و این آشپزخونه بعد از اینهمه سال سر و سامون بگیره 

خوب دیگه تمرکز ندارم طبق معمول 

برم سراغ کارام