سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

سلام بر شمایان

عاقا اومدم بشینم دو خط کارامو پیش ببرم ولی دلم نیومد این موضوع خطیر رو به اطلاع عالم و آدم نرسونم خخخ

میگم شما تا بحال کسی رو دیدین که عاشق کلم بروکلی باشه؟

من خودم به شخصه تا کنون ندیده بودم...

مثلا عاشقان قارچ رو زیاد دیدم 

خودمم یکیشونم بدجوری عاشق قارچم

قارچ سوخاری و کبابی و ...

به نظر من یه سری مواد غذایی و سبزی جات و صیفی جات کلا خیلی مزه دلچسب خاصی ندارن ولی چون مفیدن آدم بالاخره به زورم شده می گنجونه در سبد تغذیش!

بروکلی هم از نظر من در این دسته قرار می گرفت همیشه

آما

آما

آما

جدیدن من عاشق این عزیز دل شدم

اصن میبینم تو یخچال داریم هر بار میبینمش لبخند میزنم

یا مثلا دارم یه کاری میکنم یادم میاد بروکلی دارم اینقد هپی میشم یه چیزی تو مایه های اینکه دلم میخاد بغلش کنم

اصن نمیدونم میزان علاقم رو به بروکلی چطوری بیان کنم ... در این حد ... در کلام نمی گنجه

یه چند روزی نداشتیم

سه روز پیش رفتیم از هایپر می خرید کنیم بروکلی هم داشت خریدیم از اون روز جشن و پایکوبی داشتم هر شب تا دیشب ک با کمال تاسف و تاثر تموم شد حالا از امروز در غم فراقش باید جامه بدرم تا دوباره خرید کنیم...

اصن هر بار میرفتم سر یخچال ظرف بزرگ بروکلیای قشنگمو میدیدم روحم پر نشاط می شد....

همیشه میوه فروشیمون میاورد یا تره بار نزدیک خونه نمیدوتم چرا نمیارن دیگه نامردا...

یه مدت به همسر گیر دادم به سبزی فروشه سر کوچه بگو واسه من بیاره... روز در میون دو تا بسمه بخدا....

نمیدونم چرا قحطیش اومده ؟؟؟؟

آها بزارین روش خودمو برا درست کردنش براتون می زارم در صورت تمایل بپزین حال کنین و منو یاد کنین

بروکلی های عزیز دل رو با کمال ادب و احترام عشق میشورین میزارین آبش بره بعد خوشکل تیکه میکنین بزرگ باشه تیکه هاش خیلی کوچیک باشه زود می سوزه... بعد آب تو قابلمه جوش بیارین بهش نمک بزنین بروکلیای قشنگ رو بندازین توش بسته به اندازه بروکلی ها سه تا 5 دقیقه زمان بدین بعد در بیارین بزارین آبش بره بعد بچینین تو سینی فر بهش روغن زیتون نمک فلفل قرمز و مهمتر از همه پودر سیر بزنین بزارین تو هواپز یا فر یه پونزده بیست دقیقه برشته میشه ... اووووووف داغ داغ بزنین که اگه رو مرده بزارین زنده می شه...

 


نظر
سلامون علیکوم همه اوری وان های عزیز چگونه چطوریایین؟ کجام من اصن؟ معلوم هست؟ بسلامتی و میمنت ترم جاری کلاسام تمومید البته هنوز امتحانا مونده و بعدشم که امتحانا برگزار بشه میرسیم به تصحیح برگه ها و نمره ها ووو..... ولی خوب دیگه سوالا رو تحویلیدم و... دیگه تا امتحان بدن فعلا کاری ندارم بجز یه پروژه ای که داره دهان همایونیم رو عنایت می کنه این دو هفته بدبخته اونم.... ینی کلا در حال پاره پوره شدگی ام ... طوری که نفهمم ترم تموم شده نشده ... خدا رحم کنه پس از آه و فغان از وضعیت موجود میرسیم به یه چیزه خیلی چییییز همین دیروز یه کشف و شهودی کردم در مورد خودم تماشایی!!!!!!!! ینی خودم هنگ کردم از این کشفیات.... خاااااااااک واقعا خااااک خوب من شدیدا اهل فیلم و سریالم شدید بعد تو این لا لوها جدیدا این کشف رو صورت دادم یکی دو تا سریال اینا گذرم خورده اخیرا توشون یه عالم آدمای گوگولی مگولی هستن ... ینی یه عالم کراش العالمین از در و دیوار ریختن تو اینا بعد از میون اینهمه حوری پری من رو کیا گیر میکنم؟ باید بگم کراش میزنم؟ وااااای خدا نمیگم اصن خیلی آدم چیزی ام واقعا چی با خودم فک میکردم اصن بزارین از خیلی خیلی قبلش بگم برگردیم به کودکی های این جانب بذارین بریم ادامه تا تعریف کنم... زشته به خدا بخواین منو اینجوری بشناسین... فلذا بفرمایین بریم ادامه  


نظر

خوب خوب خوب

سلام بر شمایان

راستش از رسیدن تابستون خوشالم 

ینی راستش از تموم شدن ترم تحصیلی خوشالم

پوستم کنده شده این ترم

و فک میکنم حالا حالا ها ادامه داره این پوس کنده شدن

شاید تا یه سال دیگه 

تا من بقیه درسا رو هم حداقل یه بار تدریس کنم این وسط

بیشترین پوست کندگی مربوط به دکترا هاست تدریس اون درسا برام چالشیه از این بابت که انتظار خودم از خودم خیلی خیلی بالاست معمولا از خودم راضی نمیشم... خیلی وخت میگیره ازم و خیلی با جزییات باید مطلب از کتابای مختلف بخونم و ... پوست خودمو واقعا میکنم...

راستی یه تجربه اول دیگه هم داشتم! 

اولین بارم بود که ممتحن آزمون جامع بودم!!!!

لازمه بگم خودمم استرس داشتم؟

اولین حضور رسمی من بود در بین بقیه اساتید با تجربه و خوب یه کم قبلش فک کردم که چه استراتژی در پیش بگیرم و اینا چی بپرسم و چیکار کنم ...

ولی در کل از خودم راضی بودم بالاخره 

البته از نتیجه برای دانشجوعه راضی نبودما 

کاملا تصادفی موضوعی که دانشجو برای تزش انتخابیده بود دقیقا چیزی بود که من بدجوری ازش سر در میاوردم بر خلاف بقیه اساتید و  استاد خودش و حتی خودش!!! یه کم سوال پرسیدم ولی دیدم خیلی چیزی سر در نیاورده یه کم توصیه کردم بهش و براش آرزوی موفقیت کردم ولی پشت سر به استادش گفتم این خیلی به موضو اشراف نداره... ولی بقیه اساتید در هم کوبیدنش پوستشو کندن با اینکه از موضو هم سر در نمیاوردن به متنی که نوشته بود گیردادن و البته بدجوری هم جای گیر دادن داشت ...مشخص بود نمیخوان موضو رو تصویب کنن و نکردن... و حق داشتن صد در صد

ینی نمی دونم واقعا با خودشون چه فکری میکنن این دانشجوها...

بگذریم... می خواستم روزانه نویسی کنم مثلا! از کجا به کجا رفتم...

صب رفتم دانشگاه و برگشتم یه کم کمدم رو سبک کردم خورده ریزای دور ریختنی و مرتب کردنی رو یه کم رسیدگی کردم بهشون

برای ناهار می خوام مرغ بزارم مقدماتش رو گذاشتم

نبات هم از دیشب نودلیت داره که اومد بخوره... مرغ نمیخوره ... حالا امروز یه کم امتحان کنم ببینم چیکار میکنه...

برم یه کم دیگه مرتب کاری رو ادامه بدم که کم کم باید برم دنبال نبات... 

گفتم یه پست ریزی بزارم که باز تنبلی بر من مستولی نشه ( درست نوشتم ؟)

 

 


نظر

راستی اومدیم به مامانمینا سر بزنیم بعد از بیش از 4ماه

نباتو مامانم رفتن پیاده روی 

منم نشستم زیر درختا و صدای جیک جیک گوش میکنم میتایپم با اجازتون

 


نظر

چند شب پیش بعد از مسواکش اومده بغلم میگم بوس و بغل کنیم بعد بریم بخابیم یه عالمه منو از لبم بوسید!!! منم خیلی حساسیت نشون ندادم ولی هر بار من از لپاش بوسیدم و گفتم به به مزه بستنی میده و ... نمیخاستم حساسیت خاصی ایجاد کنم

آخرش میگه مامان جون میدونستی دخترا وختی عروس میشن اینجوری دومادشونو بوس میکنن؟؟؟؟؟

من هیییییییچ من نگاه!!!!!!!!

ولی در کمال شاخ سبز شدگیه حاد خونسردی مو حفظ کردمو گفتم عه چه جالب واقعا!

به همسرجان که گفتم میگه شک نکن تو مهد شنیده.... 

و من ....

یه کم زود داره همه چی پیش میره ها

بددوره ای شده... یه جوارایی وات د چیز طوریه حاد....