سلام سلام
خوب تابستون با شدت هر چه تمام تر داره امپراطوری میکنه و شدیدا به برشته سازی همه گانی مشغوله
البته نباید از قلم انداخت که هیچ وقت یادم نمیاد تا اوایل تیر ماه هم بارونهای عصر گاهی زمین رو خوشبو کنن
خدایاجان شکرت
همین فرمون بره جلو فقط شدت نم زدن بارون رو یه کم افزایش بدی همه گان هپی تر خواهیم شد
با تشکر
و اما لازم به ذکره که بروکلی ها پس از اینکه اینجا ازشون نوشتم و تعریفشونو کردم نفرین شدن
کرموهای بی تربیت هیچی نفهم....اه اه اه ... فعلا تا اطلاع ثانوی اسمشونو نیارین جلو من یووووووغ!!!!!
آها یه نباتونه بد نیس اشاره کنم یهو اومد تو ذهنم تا یادم نرفته ... دیروز دلبر میفرمود که مامان جون دود فوت کردن خیلی بده فلان کاره ها ( یادم نیس فک کنم منظورش ورزشکارای یه رشته خاصی بود!!!) میگف هیچ وقت دود فوت نمیکنن چون خیلی ضرر داره منم وقتی بزرگ بشم هیچ وقت دود فوت نمیکنم چون برای بدنم بده هر کی هم بهم گف بیا تو هم دود فوت کن من قبول نمیکنم به حرفش گوش نمیدم بهش میگم نه نه ممنونم من فوت نمیکنم ...
بهش میگم خیلی خوبه که بتونی نه بگی به چیزای بد یا مضر... عافرین خیلی زود یاد گرفتی پنج سالگی خیلی زوده برای یاد گرفتن چیز به این مهمی
بعد دلم میخاد بپرم قاچ قاچ کنمشگاز گاز بخورمش فسقلیه خوردنی رو....
حالا یادش میمنونه ینی تا بزرگ بشه یا بعدا میخاد خون به جیگر من بکنه؟؟؟؟
نمیدونم به جای زبون چی کار گذاشته خدا واسه این فسقلی قندونیه من... زبون نگو بگو عسل ... گاهی دلم یمخاد قورتش بدم تا شیرینی هاش بره تو جونم...
از شیرین زبونیش گفتم از اینم بگم که چن روزه که دوس نداره بره مهد... تا در مهد میریم ولی دلش میخاد با من برگرده ... نمیدونم چرا ... ازشم میپرسم میگه دلم میخاد پیش شما باشم... دلم میخاد باهم بازی کنیم... گاهی میگه بچه ها منو اذیت میکنن یا منو میزنن نمیدونم والا... خونه جیگرم از این موضو ... دلم میخاد هپی باشه بره و بیاد نه اینجوری....
اگه ایده در این مورد دارین خوشال میشم ....
راستی یکی از دوستان در مورد اینکه پسرش کارای دخترونه دوس داره انجام بده نوشته بود... هنوز نرفتم نذار بزارم براش ولی تا یادمه اینجا بنویسم
در مورد اینکه پسر بچه ها دوس دارن بعضی کارای دخترونه رو انجام بدن
کاری به اینکه آیا این بده یا خوبه یا مهمه بهش توجه کنیم یا نکنیم و حساس باشیم یا نباشیم و ...
اینا کاملا به خودمون بستگی داره ... هر کسی استراتژی خودشو میتونه داشته باشه با تجربه ها و مطالعاتی که خودش داره....
من دوس دارم استراتژی خودمو بنویسم
من فک میکنم تو سن نبات اینا بچه ها اصن فرق بین پسرونه بودن و دخترونه بودن چیزی رو هنوز درکی ازش ندارن که بخوایم نگرانش باشیم...
به همین سادگی...
تصمیم بچه ها تو این سن فقط از روی علاقه مندی به تجربه کردنه... فقط دوس دارن تجربه کنن امتحان کنن...
نبات من کوچیکتر که بود بسی علاقه مند بود چادر نماز و روسری سرش کنه نماز بخونه یا تو خونه بچرخه یا مثلا نقش مادر جونه منو بازی کنه و مامانه من باشه... ازین بازی ها خیلی هم لذت میبرد.. حتی از مامانم خواهش کردم چادر بچگی هامو برام بفرسته که بدم نبات موقع بازی استفاده کنه چون چادرای بزرگ خیلی به دست و پاش میپیچید و هی میفتاد راه رفتنی باهاشون و کلا سختش بود... هنوزم تو کشوی لباساشه ولی مدتیه از سرش افتاده این بازی... و دیگه سراغش نرفته....
یا مثلا دوس داشت رژ و لاک بزنه
خوب من یه جعبه لاک های رنگارنگ دارم که خیلی وختا میرفت میاورد و از توشون انتخاب میکرد و براش میزدم رو ناخنش... قبلا که دو سه سالش بود براش یه کوچولو چن تا از انگشتاشو لاکی میکردم بزرگتر که شد گفتم میتونی اگه دوس داری بزنی ولی لاک پک کن برا بچه ها بده ... یه دونه انگشت انتخاب کن برات میزنم ولی بمونه تا خودش پاک بشه... بعد تر که بزرگتر شد خودش میدید که پسرا نمیزنن هر وخت میگه میخام بزنم میگم بیار بزنیم ولی دیگه خیلی یواش و دیر پاک میشه ها اگه مشکلی نداری باهاش بری بیرون بزن.. که خودش میاره میزنیم بعد با دسمال فوری پاکش میکنه که رنگ نگیره...
یا مثلا میریم یه وسیله ای بخریم دوس داره مدل های دخترونه رو انتخاب کنه مثلا جا مدادی و ... یا مثلا لیوان و ... چیزای تیپ صورتی و برق برقی مثلا...
راستش ما خیلی دخترونه پسرونه نکردیم....
مثلا سر لاک زدن یا چادر سرکردن و اینا سختگیری نکردیم...
نه که نگیم خانوما سر میکنن یا خانوما لاک میزنن...
ولی گیر هم ندادیم که نه تو امتحان نکن تو انجام نده....
گاهی مثلا مامان یا بابام میدین با چادر نماز میخونه کنار من بهش میگفتن شما باید مثه باباجون و پدر جون نماز بخونی و اینا... یا مردا که روسری نمیپوشن....
ولی خودم سخت گیر نبودم... مثلا بعدش تو یه فرصت دیگه ای میگفتم آره پدر جون درست میگن مردا نمیپوشن ولی شما اگه دوس داری میتونی امتحان کنی ببینی چجوریه...
میمیخوام بگم اینها اگه خیلی حساس نباشین به مرور براشون کم اهمیت میشه... یجذابیتش رو از دست میده و از کنارش رد میشن... بیشتر دوس دارن امتحان کنن و تجربه کنن بعد از چن بار دیگه اونقدر جذاب نیس و بیخیال میشن...
سخت نگیرید